دوبیتی طلای 20
عزیزم عشقِ تو گویا بهارم
نگو بیهوده با تو ماندگارم
چرا غمگین چرا غصّه چرا درد
بدونِ تو جهانی سر به دارم
***
چرا می نالی از دنیا چرا بیهوده سرمستی
همش در فکرِ دیدارم تویی دنیای من هستی
تو شمعی در وجودِ من تو آهی در بیانِ دل
مرا دریاب جانانه نگو دیوانه دل بستی
***
تو میدانِ جدل می شد دوتا دیوانه می تازند
دلِ عاشق و معشوقش به همدیگر نمی بازند
چو ماهی در جمالِ عشق شعاعِ نور می بینم
چرا کشتی و کشتیبان به همدیگر نمی سازند
***
دیوانه نشو دیوار جامِ تو گلش خاریست
عشق و عاشقی سخت است هر گز کارِ هر کس نیست
شجاعت با طراوت را در گنجِ دلت بسپار
دعوت به امانت را سنگین و پرباریست
***
گم گشته دلم بی داد جامِ عاشقی نوشید
دل بسته بدون آزار صد بار کمش بازید
عشقی که طلایش بیست از آن رهایی نیست
آزار . طمع. نیش است ناگفته تنم لرزید
***
عشقی که سرش پیداست ماهی است و در آبم
از یارِ دهن کج بار آسوده نمی خوابم
قلبت به کسی بسپار خود راز نه خود بیمار
مختوم به غیر از آن دیوانه نمی یابم
***
جاسم ثعلبی (الحسّانی) 08/02/1399
:: برچسبها:
دو بیتی طلای 20 ,
:: بازدید از این مطلب : 1548
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0